تاثیر شادکامی بر هدف داری و معمار زندگی خود بودن
معمار زندگی
برخلاف روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﺤﻮر ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎ و ﻛﺎرﻫﺎى ﻋﻠﻤﻲﺷﺎن را ﺟﻨﺒﻪﻫﺎى ﻣﻨﻔﻲ و ﻣﺨﺮب اﻓﻜﺎر، ﺑﺎورﻫﺎ و اﺣﺴﺎسﻫﺎى اﻧﺴﺎن ﻗﺮار داده و ﺗﻤﺎم ﺳﻌﻲ و ﺗﻼشﺷﺎن را ﺑﺮ ﻣﺪار ﺟﻨﺒﻪﻫﺎى اﺧﺘﻼلاﻧﮕﻴﺰ اﻓﻜﺎر و اﺑﻌﺎد ﺑﻴﻤﺎرﮔﻮﻧﻪ روان اﻧﺴﺎن ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ؛ اﻣﺮوزه رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﻣﺜﺒﺖ ﻧﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان روﻳﻜﺮد ﺗﺎزه اى در رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ، ﺑﺮ ﻓﻬﻢ و ﺗﺸﺮﻳﺢ ﺷﺎدﻣﺎﻧﻲ و اﺣﺴﺎس ذﻫﻨﻲ ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﺮ ﺑﺎﻻ ﺑﺮدن ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ، ﺗﻤﺮﻛﺰ دارد وزﻧﺪﮔﻲ را از ﻣﺴﻴﺮى ﻛﻪ ﺑﺪون ﻣﻌﻨﻲ و ﭘﻮﭼﻲ اﺳﺖ، ﺣﻔﻆ ﻣﻲﻛﻨﺪ رﻓﺘﺎر ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﻣﺜﺒتﮔﺮا ﺣﻮزه اى ﺟﺪﻳﺪ در رﻓﺘﺎر ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ اﺳﺖ. رﻓﺘﺎر ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﻣﺜﺒﺖﮔﺮا ﭼﻨﻴﻦ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻲﺷﻮد: ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﻛﺎرﺑﺮد ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪىﻫﺎى ﻣﺜﺒﺖ رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻧﻘﺎط ﻗﻮت ﻣﻨﺎﺑﻊ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺳﻌﻪ و اﻧﺪازه ﮔﻴﺮى ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﺑﺘﻮان ﺑﺮاى ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد ﻛﺎرﻛﻨﺎن، آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺻﻮرت اﺛﺮﺑﺨﺶ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﺮد ﻟﻮﺗﺎﻧﺰ ﺑﺎ ﻣﻄﺮح ﻛﺮدن رﻓﺘﺎر ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﻣﺜﺒﺖ و ﺗﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻧﻘﺎط ﻗﻮت اﻧﺴﺎﻧﻲ در ﻣﺤﻴﻂ ﻛﺎر ﺑﻪ ﺟﺎى ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻧﻘﺎط ﺿﻌﻒ و ﻧﻘﺺﻫﺎ، از ﭘﻴﺸﻜﺴﻮﺗﺎن روﻳﻜﺮدﻫﺎى ﻣﺜﺒﺖ در رﻓﺘﺎر ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ اﺳﺖ.
تاثیر شادکامی در معمار زندگی خود بودن
ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ اوﻟﻴﻦ و ﺑﻨﻴﺎدى ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﻣﺜﺒﺖﮔﺮاﺳﺖ و ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺮاى ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺎﻧﺪن ﺿﺮورى و ﺣﻴﺎﺗﻲ اﺳﺖ.که یکی از ملزوماتی است که پیش از اینکه تصمیم بگیرید معمار زندگی خود باشید نیاز دارید. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻳﻜﻲ از ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻳﻦ ﻫﻴﺠﺎنﻫﺎى ﻣﺜﺒﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﺰاﻳﺶ آﮔﺎﻫﻲ ﻓﺮد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﺮاﻳﻂ ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ و ﻣﺤﻴﻄﻲ را در ﭘﻲ دارد. ﻣﺎرﺗﻴﻦ ﺳﻠﻴﮕﻤﻦ ﺑﺎ ﺑﻴﺎن ﻧﻈﺮﻳﻪى ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ، ﮔﺎم ﺑﺰرﮔﻲ را در ﺟﻬﺖ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ ﺑﺮداﺷﺖ. ﺳﻠﻴﮕﻤﻦ ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ را رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﻓﺮاﺧﻨﺎى ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ و رﺷﺪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ (ﻛﻨﺠﻜﺎوى ، ﻧﻴﺮوى ﺣﻴﺎﺗﻲ و ﻗﺪرداﻧﻲ ) در ﺑﺎزى، ﻛﺎر و ﻋﺸﻖ ﺑﻴﺎن ﻛﺮده اﺳﺖ. از ﻧﻈﺮ وى اﺣﺴﺎس ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﭘﺪﻳﺪه ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺮاى اﻧﺴﺎن ﺿﺮورى اﺳﺖ و ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻲ او ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻲﺑﺨﺸﺪ. ﻟﻮﭘﺰ ﻧﻴﺰ ﺑﻴﺎن ﻧﻤﻮده اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎدى ﺑﺎ اﻧﮕﻴﺰه و ﻫﺪف ﻫﻢ ارﺗﺒﺎط دارد و اﻓﺮادى ﻛﻪ در زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد آرﻣﺎن ﻫﺎﻳﻲ را دﻧﺒﺎل ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮاى زﻧﺪﮔﻲ ارزش ﻗﺎﺋﻠﻨﺪ، ﻋﻤﻮﻣﺎ اﺣﺴﺎس رﺿﺎﻳﺖ و ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮى از زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد ﺧﻮاﻫﻨﺪ داﺷﺖ ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ داراى اﺛﺮات ﻣﺜﺒﺖ و اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ ﺑﺮاى اﻓﺮاد ﻣﺨﺘﻠﻒ اﺳﺖ، از ﺟﻤﻠﻪ اﻳﻦ اﺛﺮات اﻓﺰاﻳﺶ ﻗﺪرت ﺗﻔﻜﺮ و ارﺗﻘﺎى ﻛﻴﻔﻴﺖ ارﺗﺒﺎﻃﺎت اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ اﺣﺴﺎس ﻧﻮع دوﺳﺘﻲ اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﻓﺘﻪ و اﻓﺮاد ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. در ﭘﮋوﻫﺸﻲ ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ ﻛﻪ ﺷـﺎدﻛﺎﻣﻲ در اﻓـﺮاد ﺑﺎﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴـﺸﺘﺮ ﻫﻤـﺮاه ﺑـﻮده اﺳـﺖ. ﺑـﺮﻋﻜﺲ، اﻓـﺴﺮدﮔﻲ از ﻗﺪرت اﺳﺘﺪﻻل و ﻛﺎراﻳﻲ ﻣﻲﻛﺎﻫﺪ.
بیشتر بخوانید: تقسیم شادی با دیگران
داشتن هدف لازمه ی معمار زندگی خود بودن
رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ ﻳﻜﻲ از ﺷﺎﺧﺺﻫﺎى رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﻣﺜﺒﺖﮔﺮاﻳﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ وﻳﮋﮔﻲﻫﺎﻳﻲ از ﻗﺒﻴﻞ ﺑﺎور ﻓﺮد ﺑﻪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲﻫﺎﻳﺶ ﺑﺮاى دﺳﺘﻴﺎﺑﻲ ﺑﻪ ﻫﺪف، داﺷﺘﻦ ﭘﺸﺘﻜﺎر در دﻧﺒﺎل ﻛﺮدن اﻫﺪاف، اﻳﺠﺎد اﺳﻨﺎدﻫﺎى ﻣﺜﺒﺖ درﺑﺎره ﺧﻮد و ﺗﺤﻤﻞ ﻛﺮدن ﻣﺸﻜﻼت ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻲﺷﻮد اینگونه است که فرد میتواند معمار زندگی خود باشد. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮدن از ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ اﻓﺮاد را ﻗﺎدر ﻣﻲﺳﺎزد ﺗﺎ ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻬﺘﺮ در ﺑﺮاﺑﺮ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎى اﺳﺘﺮسزا، ﻛﻤﺘﺮ دﭼﺎر ﺗﻨﺶ ﺷﺪه، در ﺑﺮاﺑﺮ ﻣﺸﻜﻼت از ﺗﻮان ﺑﺎﻻﻳﻲ ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﻪ دﻳﺪﮔﺎه روﺷﻨﻲ در ﻣﻮرد ﺧﻮد ﺑﺮﺳﻨﺪ و ﻛﻤﺘﺮ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ وﻗﺎﻳﻊ روزاﻧﻪ ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ، ﻟﺬا اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ اﻓﺮاد داراى ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮى ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺳﻠﻴﮕﻤﻦ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ، ﺟﻨﺒﻪﻫﺎى ﻣﺜﺒﺖ زﻧﺪﮔﻲ آدﻣﻲ را در ﺑﺮﻣﻲﮔﻴﺮد. او ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ اﻧﺴﺎﻧﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ آﺷﻜﺎر ﺑﻮده، ﺑﻪ آﺳﺎﻧﻲ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه اﺳﺖ و ﻣﻲﺗﻮان آن را ﺑﻪ سادﮔﻲ اﻧﺪازه ﮔﻴﺮى و ﻛﻨﺘﺮل ﻛﺮد. در ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎﻟﻘﻮه ﺑﻮده، اﻧﺪازهﮔﻴﺮى و ﺗﻮﺳﻌﻪ آن دﺷﻮار اﺳﺖ . رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ ﺷﺎﻣﻞ درک ﺷﺨﺺ از ﺧﻮدش، داﺷﺘﻦ ﻫﺪف ﺑﺮاى رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ و ﭘﺎﻳﺪارى در ﺑﺮاﺑﺮ ﻣﺸﻜﻼت است.
اﻓﺮادى ﻛﻪ داراى ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮى ﻫﺴﺘﻨﺪ، از رﺿﺎﻳﺖ ﺷﻐﻠﻲ و ﺷﺎدﻛﺎﻣﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮى ﺑﻬﺮه ﻣﻨﺪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻣﻮﻟﻔﻪ ﻫﺎى آن از ﺟﻤﻠﻪ اﻣﻴﺪ، ﺗﺎب آورى و ﺧﻮشﺑﻴﻨﻲ ﺑﺎ رﺿﺎﻳﺖ ﺷﻐﻠﻲ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ ﻣﺜﺒﺖ دارد از ﻃﺮﻓﻲ اﻓﺮاد ﺷﺎدﻛﺎم در ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺧﻮد ﻧﻴﺰ ﻣﻮﻓﻖﺗﺮﻧﺪ، وﻇﺎﻳﻒ ﺧﻮد را ﺑﻬﺘﺮ اﻧﺠﺎم داده و ﻗﺪرت ﺣﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮى دارﻧﺪ
اهمیت معمار زندگی خود بودن
داشتن هدف ﻣﺤﺮﻛﻲ ﺑﺮاى ﺣﺮﻛﺖ در زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ. ﻣﻘﻮﻟﻪ اى ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺗﻤﺎم زﻧﺪﮔﻲ اﻧﺴﺎن را ﺗﺤﺖ اﻟﺸﻌﺎع ﺧﻮد درآورد. و اﻧﺴﺎن ﺑﺮاى زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮدن و ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﻣﺸﻜﻼت و ﻣﻮاﻧﻌﻲ ﻛﻪ ﺳﺮ راﻫﺶ ﻗﺮار دارد ﺑﻪ ﻣﺤﺮﻛﻲ ﻧﻴﺮوﻣﻨﺪ ﻧﻴﺎز دارد ﺗﺎ او را از ﺳﺮدرﮔﻤﻲ و ﭘﻮﭼﻲ ﻧﺠﺎت دﻫﺪ. ﻫﺪفﻫﺎ ﻣﺴﻴﺮ و ﻣﻘﺼﺪ زﻧﺪﮔﻲ را روﺷﻦ ﻛﺮده و ﺑﻪ اﻧﺴﺎن اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ، اﻧﮕﻴﺰه و ﻋﺸﻖ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲدﻫﻨﺪ. ﻓﺮد را ﺑﻪ ﺗﺤﺮک وا ﻣﻲدارﻧﺪ و او را ﺑﺎ اﺳﺘﻌﺪادﻫﺎ و ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪىﻫﺎى ﺧﻮد آﺷﻨﺎ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ . اﻫﺪاف ﺣﺲ ﻣﻌﻨﺎ و ﻣﻔﻬﻮم در زﻧﺪﮔﻲ را ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﻲآورﻧﺪ .داﺷﺘﻦ ﻫﺪف ﻣﺸﺨﺺ، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ رﻳﺰى ﺑﻪ دﻧﺒﺎل دارد، داﺷﺘﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ، اﻫﺪاف را ﻣﺤﻘﻖ ﻣﻲﺳﺎزد و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰى درﺳﺖ، ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﻲآورد. از ﻧﻈﺮ ﻓﺮاﻧﻜﻞ ﻣﻌﻨﺎ دادﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻳﺎﻓﺘﻨﻲ اﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻓﺮد ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮدش ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮى ﻣﻌﻨﺎى زﻧﺪﮔﻴﺶ ﺑﭙﺮدازد.